ورودی های 71 حقوق شیراز

ساخت وبلاگ
زبانلهجه و لحن و زبان نعمت و شهد و شکر استمعنی واژه چه گویم که از این خوبتر است فارسی را به مثل باز بخوان در دریآذری آتش عشق است و چو سحر سحر است عربی قول خداوند و زبان قرانبه لغاتی ز خدایی که مخاطب بشر است لاری و کردی و تاتی و بلوچی, آسیشکر اندر شکر اندر شکر اندر شکر است شرط انصاف نباشد که از آن در دری(همه گویند ولی گفته ی سعدی دگر است)*شهر یار آمده با شعر همای رحمتحافظ از کوچه ی معشوقه خود در گذر است محتشم باز عزادار و به زانوی ادبتا قیامت به در آل علی (ع)نوحه گر است سخن از گویش و لفظ است و زبان و معناهمه ابنای بشر هم به زبان مفتخر استمنطق الطیر بیاموز که در ملک سلیمان پرسمهدهد ما مگر از ملک سبا بی خبر استهمه اسرار زبان است و همه راز مگو همه از فضل خداوند و همه معتبر است در شهوار منه در کف هر دزد و گدادست بیگانه چو افتاد زبان در خطر است عشق , سرواژه ی زیبای همه اسرار استاین نظرها نظر عاشق صاحب نظر است جز وکالت , به زبان, شهرت تیمور زمانبنده ی عشق ببین صاحب چندین هنر است کمترین است و به شکرانه زبانش الکنشاعر آذری از دوری تو در به در استتیمور زمانی١٤٠١/١٢/٢٢*این مصرع از (رهی معیری) است ورودی های 71 حقوق شیراز...
ما را در سایت ورودی های 71 حقوق شیراز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : t-zamania بازدید : 70 تاريخ : سه شنبه 23 اسفند 1401 ساعت: 10:25

.چارلی چاپلین به دوران پیری که رسید با ما همسایه شد با همان کت شلوار مشکی و کلاه شاپو و سبیل .قدیم ها به اون سبیل می‌گفتند مسواکی. بعدا شد هیتلری ولی اهالی شهر به همون سبیل چارلی چاپلین میشناختندش.چرا باور نمی کنید چارلی چاپلین با ما همسایه بوده؟در آن دوران هنوز متهم به کمونیستی نشده بود. خنده داره. نه؟ یعنی باور میکنید چارلی چاپلین کمونیست بوده باشد؟چارلی وقتی همسایه ما بود بدون عصا راه می رفت. و الا اگر با عصا راه می رفت من می‌توانستم آن عصا را در یک حراجی به ۱۴۰ هزار دلار بفروشم .پولی کمی نیست.آره. بدون عصا و بدون پسر بچه. زمانی که ما در خانه جدید مستقر شدیم که اتفاقاً سر خیابان بود کمی بالاتر از روبروی خانه, زمین خالی برای سه مغازه بود که برادر چارلی بنایی کرد و در آنجا سه تا مغازه ساخت.در مغازه اول چارلی مستقر شد و در مغازه دوم برادر چارلی از بنایی به بزازی تغییر شغل داد و مغازه سوم که به شوهر خواهر چارلی تعلق داشت تبدیل شد به انباری مغازه قنادی.باید شخصیت چارلی را لو بدهم.‏چارلی پیرمردی بود که مثل چارلی چاپلین هنرپیشه لباس می پوشید و در کل این منطقه مشهور شده بود به چارلی چاپلین. کسی اسم کوچک او را نمی دانستند. با رنگ مو هم سبیل هیتلری خود را رنگ می کرد و در مغازه بقالی خود ساکت و آرام می نشست. کلاه شاپو به سر می گذاشت. کل جنس مغازه محقر بقالی او یکصد هزار تومان اون زمان ارزش نداشت. وقتی چارلی چاپلین با ما همسایه شد ما کلاس دوم راهنمایی بود.روزی تجمع مردم را در جلوی مغازه چارلی دیدم. فکر کردم که از شرکت فردکارنو برای فیلمبرداری آمده اند. خوشحال شدم گفتم بالاخره منطقه ما هم به فیلم افتاد که ناگهان ماشین شهربانی سر رسید و چهار مامور مسلح پیاده شدند.گفتند ورودی های 71 حقوق شیراز...
ما را در سایت ورودی های 71 حقوق شیراز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : t-zamania بازدید : 98 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 15:20

شعر حقوقیای عاشقان از این اطاله و تاخیر خسته اماز این فضای کهنه و دلگیر خسته اماز این همه شکایت و پرونده و وکیلاز این نمایش زنده ی تکثیر خسته امحق حیات دارم و در سر هوای عشقدر کنج دادگاه ز تحقیر خسته امبر این دل شکسته مجازات اثر نداشتتقدیر شد چنین که ز تعزیر خسته امکی می شود که من هم از این غم رها شومعمری ز ناله ی غل و زنجیر خسته ام( نعم الوکیل)زمزمه روز و شب مرالیک از وکیل عاشق تقصیر خسته اماز اعتراض به این همه حکم خلاف عشقیارب از این شکست فراگیر خسته اماز بس که گرم شد سر من در فسانه هاای شاعر وکیل ,از اساطیر خسته اممن آن (زمانی)ام که زمان طلوع عشقاقرار می کنم که ز تدبیر خسته امتیمورزمانیچهارشنبه ١٤٠١/١٢/١٨ ورودی های 71 حقوق شیراز...
ما را در سایت ورودی های 71 حقوق شیراز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : t-zamania بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 15:20